چشم من گم شد و تو پنجره ها نيومديگفته بودم واسه خاطر خدا نيومدييکي گفت شباي مهتاب بشينم دعا کنمبالا رفت دستاي من واسه دعا نيومديدل من اسير چشماي تو شد حتي واسه اينکه اين ديوونه رو کني رها نيومديواسه تو نوشته بودم که دلم ديوونته تو گذاشتي به حساب يه خطا نيومدي
راستي پس شقايقش كو؟؟؟؟؟؟؟