کاشکی یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت
برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت
با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم
به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم
کاشکی می شد نیمه شب با همدیگر دعا کنیم
خدای آسمونا رو با یه زبون صدا کنیم
کاشکی مقصد قایق ما یه جای دور و ساده بود
که عکس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود
کاشکی که با هم یه جا بریم
که آدماش آبی باشن
شباش مثِ تو قصه ها زلال و مهتابی باشن
جائی که ما باید بریم پشت درِِ زندگیه
عادت مردمش فقط عشقِ و آشفتگیِ
یادت باشه اینحا هوا غرق یه دلواپسیِ
اما از اینجا که بریم فقط گل اطلسیِ
گل نرگس، گل زنبق، گل مریم، گل یاس، گل یخ....