RSS
خانه شناسنامه پست الکترونیک مدیریت وبلاگ من موضوعات وبلاگ من آهنگ وبلاگ من |
خدا
نویسنده: شمیلا(شنبه 87/2/14 ساعت 9:37 صبح)
بانویی یک غزل بهانه کشید روز را مثل شب، شبانه کشید یاد دوران کودکی افتاد هی زمین و درخت و خانه کشید حس دلتنگی عجیبی داشت آه سردی از این زمانه کشید سالها ، هی فریب خود را داد خار را شکل یک جوانه کشید بارها روی تخت خسته شب درد و فریاد مخفیانه کشید دید دیگر نمی شود اما تاب این اشک را به شانه کشید مثل آتش به زیر خاکستر با کمی باد هی زبانه کشید آخرش سوخت تا برنده شود سوخت تا از خود یک نشانه کشید
|